گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 81

صفحه 81

گردن بند

گردن بند

اُمامه دور حیاط می­دوید و مثل همه بچه­ها، شاد و خندان سرگرم بازی بود. پیامبر در اتاق نشسته بود. اُمامه داخل اتاق رفت. پیامبر را دید. دست­هایش را باز کرد و مثل شاپرک به سوی پیامبر پر کشید. پیامبر گردن­بندی را که کنارش بود، برداشت. آن را تکان داد و به اُمامه نشان داد. اُمامه چشمش به گردن­بند افتاد. «چقدر قشنگ است!» پیامبر گفت: «بفرما خانم کوچولو! این گردن­بند برای شما!»

اُمامه جلوتر آمد. پیامبر گردن­بند را آرام گردن اُمامه انداخت. اُمامه سرش را خم کرد و با ذوق و شوق به گردن­بندش نگاه کرد. چشم­های ریزش پر از گل ستاره شده بود.(1)


1- رفتار پیامبر با کودکان و نوجوانان، ص 35؛ به نقل از: مجمع الزّوائد، ج 9، ص 254.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه