گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 92

صفحه 92

مسجد مدینه

مسجد مدینه

چه روز پرخاطره­ای! هر کسی سرگرم کاری بود همه دوست داشتند در ساخته شدن اولین مسجد مدینه، نقشی را بر عهده بگیرند. چند نفر نخل­های بلند را روی شانه­هایشان می­آوردند. بعضی خشت می­آوردند. عده­ای هم در آن طرف، سنگ­های بزرگ را یکی یکی بلند می­کردند و نفس­زنان کنار دست بنّا می­بردند. عده­ای گل درست می­کردند. پیامبر هم مثل همه داشت خشت­ها را نزدیک بنّا می­برد. دید چند نفر دارند سنگ می­آورند. نزدیک آنها رفت و سنگ بزرگی را بلند کرد. جوانی جلو دوید و گفت: «سنگ را به من بدهید تا ببرم.» پیامبر فرمود: «نه برادر، شما سنگ دیگری را بیاورید. خودم این سنگ را می­برم.» سنگ را نزدیک بنّا برد و کنار او روی زمین گذاشت و لبخند زنان به سوی سنگ­ها برگشت تا سنگ دیگری را ببرد.(1)


1- بحارالانوار، ج 9، ص 111.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه