گل صدبرگ: داستان های شیرین پیامبر مهربانی برای کودکان و نوجوانان صفحه 98

صفحه 98

جوان شترچران

جوان شترچران

هِی هِی صدای رسای چوپان جوان از دور به گوش می­رسید. بسیار قوی و پرتوان بود. چوب­دستی را تندتند می­چرخاند و شترانش را جلو می­برد. پیامبر صدایش زد. جوان جلو آمد و پیامبر با او حال و احوال کرد. پیامبر با مهربانی گفت: «برادر عزیز! چه خبر؟ با شترهایت چه می­کنی؟» جوان عرقش را پاک کرد و گفت: «شتران را می­چرانم تا خرجی خانواده­ام را در بیاورم. دوست ندارم خانواده­ام به دیگران نیازمند باشند. تلاش می­کنم تا همه نیازهایمان را خودم برآورده کنم.» پیامبر با نگاه زیبایش، او را تحسین کرد. جوان خداحافظی کرد و با گام­های بلند و استوار به سوی شترانش رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله به دوستانش نگاه کرد و گفت: «هر کس برای خانواده­اش زحمت بکشد، پاداشش مثل کسی است که در راه خدا نبرد می­کند و مثل کسی است که به حج رفته است.» دوستان پیامبر از شنیدن این سخن زیبا شگفت­زده شدند و با نگاه تحسین­آمیز، بار دیگر جوان چوپان را که با شور و شوق شترانش را می­راند، نگاه کردند.(1)


1- حکمت­نامه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، ج 13، ح 10045.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه