چکامه همدلی 2: نگارینه ای مانا در گفتار مجری و زیرنویس های تلویزیونی (مناسبت های ملی، بین المللی) صفحه 73

صفحه 73

ص:75

چشم ها بی قرار، انتهای کوچه را می نگرند. محل نورباران است. سرود فتح و ظفر از گلدسته های مسجد به آسمان بلند شده و ازدحام دل های بی قرار،کوچه را به تپش انداخته است. دسته های گل نیز به استقبالتان آمده اند و بی صبرانه پرواز از آشیانه دست ها را به روی گام های استوار تو آرزو می کند برق شادی از چشم ها می جهد و سرو ایستادگی ات از انتهای نگاه ها طلوع می کند. صدای صلوات در بوی گلاب و دود اسفند می پیچید و فضا را عطرآگین می سازد و در و دیوارهای شهر بازگشتتان را تبریک می گویند. به آغوش میهن خوش آمدید.

دلتنگی به پایان می رسد. آغوش ها به رویش باز می شوند و در ازدحام دست ها گم می شود. دخترکی به سویش می رود. آغوشش ناخواسته باز می گردد. از چشمان حسرت زده اش که برای نخستین بار در نگاه او گره می خورد، او را می شناسد و او را در سینه، به گرمی می فشارد. دیوارهای خانه را می نگرد، دیوارها ترک برداشته، حوض خانه خشک شده، شیشه پنجره ها شکسته و فقط شمعدانیِ کنار پنجره است که ساکت و آرام دست هایش را به شکرانه آزادی او به آسمان بلند کرده است. ای آزاده سر بلند، به خانه خود خوش آمدی.

خاک وطنم بوی مردی می دهد. آسمان کشورم شاهد ایثار و استقامت توست. تو که شانه هایت زخمی زنجیر سال ها اسارت است و جسم خسته و استوارت، نگارخانه خطوط سیاه ستم است. همه خوشحال اند. تو که می آیی، بیرق های سرخ و سبز، در باد به حرکت در می آیند. لبخندها زیباتر از همیشه شکوفه می دهند. گردوغبار اسیری را از تن می تکانی و لبخند می زنی؛ اما نگاهت دوباره نگران خورشید می شود. او که سال ها انتظار را به شوق آفتابیِ نگاهش که ازمشرق جماران می دمید، بر دیدگان خود هموار کرده بودی. یادش دوباره در

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه