فصلنامه اشارات - شماره 17 صفحه 191

صفحه 191

ص:197

متن ادبی

آموزهایی با هرزمانه

سیده طاهره موسوی

زمین در محاصره غم

زمین لبریز از ستم و ماتم بود و در محاصره غم. اندیشه ها در شورش شوم لشکر خرافه و جهل شکست خورده بودند و سپاه باورها چنان سست و بی سلاح مانده بود که در به روی هر فرمانروای باطل می گشود؛ فرمانروهایی که ناباورانه شرک و کفر و گناه را بر سریر عقل می نشاندند.

گوش ها، مفت شنیده های مهمل گویان را از اعماق پذیرش، می شنیدند و زبان ها هرچه برای ارزان گوش ها از پایان تیره اندیشی می گفتند، ثمری نداشت.

مفلوک اندیشان تمام تیره افکار شبرنگ قدرت خود را برای به چنگ آوردن زر و زور و زیور به کار گرفته بودند. شهر پر از غبار بود و بی عصمتی. از نفس های سنگ اندیشان بوی پلیدی، بوی دود و حسادت و کینه برمی خاست؛ آن قدر که نه تنها اندک نیک مردمان و توحیدباوران، که هوا هم از نفس کشیدن در بین مسموم نفسان نفس کم آورده بود.

تیرگی و گناه، رخساره عربستان را چونان شبی وهم ناک و نامتحمل ساخته بود؛ تا آنجا که هیچ نغمه خوانی، حتی گنجشک ها هم بر فراز شهر پرواز نمی کردند.

تکثیر بی وقفه عصیان

نه تعریفی برای اخلاق بود و نه تفسیری برای نیکی. نه از عشق خبری بود و نه از شادی بدون پوچ روی. نه از طراوت خبری بود و نه از کمال. نه از بهار خبری بود و

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه