فصلنامه اشارات - شماره 17 صفحه 234

صفحه 234

ص:240

شعر

آیینه خدا

سودابه مهیجی

آیینه ای که آهِ خدا را گریسته

با چشم مه گرفته چه بینا گریسته!

آیین آینه است که در روزگارِ آه

بی اعتنا به هر که و هر جا گریسته

آن آینه تویی که دلت در تمام عمر

رخسار زشت دیده و زیبا گریسته

پیشانی ات شبیه همین سرنوشت بود

این سجده ای که با یدِ طولا گریسته

آدم به استماع سماعی که اشک توست

یک عمر روی شانه حوّا گریسته

عمری میان بغض اساطیر سینه ات

داود ناله کرده و یحیی گریسته

ای مست دل ربوده گریه! ادای توست

قمری اگر به صوتِ خدایا گریسته

یا هر کجا که شبنم از خویش رفته ای

در صبحگاه برگِ تماشا گریسته

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه