فصلنامه اشارات - شماره 17 صفحه 263

صفحه 263

ص:269

متن ادبی

دریاوار در غروب خورشید

سیده طاهره موسوی

نفسی نیست تا غم سنگین داغ را بر فراز بام ایران زمین فریاد کنیم. ناباورانه وداع با امام مهربان را باور می کنیم. دریاوار در غروب خورشید می گرییم؛ خورشیدی که ابراهیمی بت شکن بود و با تبر پیامبرانه اش، بت شاهنشاهی را برای همیشه شکست و با نفس مسیحایی اش حیاتی دوباره به ایرانیان داد و در رگ یخ زده زمستان، رستاخیزی به پا کرد.

بزرگ مرد تاریخ ایران، چه آرام می رود. آرام می رود و ما را در حجمی از عزا و ماتم اسیر می کند. تازه مهتاب پیروزی از پشت شب های منجمد و پر ابر و دود سر برون آورده بود و روزهای زرافشان و فرحناک به ما سلام گفته بودند. تازه نهال انقلاب جان گرفته بود و گرداگرد جماران پر از پروانه های عاشق گشته بود، ولی ناگهان پاییز در نیمه خرداد آغاز شد و امام عاشقان به آسمان ها پر کشید.

می رود امام مهربان ما و با رفتنش تمام روزهامان غبار غربت به خود می گیرند و سرمای نبودنش ما را در خاطرات بودنش مچاله می کند. بدرقه می کنیم بزرگ مرد همیشه ایران را، با بندبند دلمان. امروز چقدر ضرباهنگ تمام ثانیه ها تلخ و به لحن نوحه است.

می رود پیر مراد عارفان؛ عارفی که هنوز تمام نگاه های جهان مبهوت عظمتش مانده است. می رود و تمام چراغ های بی درنگ رنگ خاموشی به خود می گیرند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه