فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 106

صفحه 106

ص:105

اصلاً شاید برای همین بود که سه روز طول کشید و خدا می داند چقدر کاسه های شیر تا پشت در خانه آمد و عزادار برگشت.

چشم هایتان را می بندید؛ ولی هرگز نمی میرید امیر!

دست کم خرابه های کوفه شما را از خاطره خود که آکنده از بوی نان تازه است، پاک نخواهند کرد... .

از فرش تا عرش

بهزاد پودات

کعبه در سوگ توست که سیاه پوشیده؛ در سوگ مولودی که روزی در دامانش بود و حالا از فرش تا عرش، قصد هجرت دارد. دیگر کاسه های شیر هم افاقه نمی کند. علی(ع)  قصد رفتن دارد. تیغ مرگ، اگر چه دشوار فرود آمد، ولی علی(ع)  را به معبودش رساند.

«کجا شمشیر بر فرقش اثر داشت

گمانم ابن ملجم یا علی(ع)  گفت»

یَا لَیْتَنِی کُنْتُ تُراباً

ای کاش خاک بودم، نه... نه... ابوترابی بودم و پیرو علی (ع) . این یا لیتنی گفتن ها، از زبان کسانی است که به تو، به سوءظن می نگریستند و حالا انگشت حسرت به دندان دارند، ولی وا اسفاه... !

چه مهربان بودی!

چه مهربان بودی وقتی که زیر نور ماه راه می رفتی و به یتیمان کوفه سرکشی می کردی! هنوز چشم های بی رمق و سرد یتیمان، تو را انتظار می کشند؛ برخیز و انبان نور و نان و خرمایت را بردار؛ شهر گرسنه است.

می خواهم از تو بگویم

امشب، دست هایم نهایت ندارند می خواهند از تو بگویند و بنویسند؛ ولی چگونه؟ مگر می شود با این کلمات سربی و سرد بی روح، تو را توصیف کرد؟!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه