فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 108

صفحه 108

ص:107

دیگر بر ذبح عدالت خو کرده ایم

منسیه علیمرادی

هنوز ساکنان زمین، از واژه عدل و عدالت، افسانه می سازند.

هنوز در مخروبه ها و اماکن فقیرنشین، انگشتانی، ریزه های نان خشک را برای خوردن جمع  می کنند. هنوز «عمرو بن عبدود»هایی گستاخانه از خندق حُجب و حیا عبور می کنند و به رویارویی صبح می ایستند. «ذوالفقاری» نیست که آنان را در خاک افکند.

من هزاران نخلستان دلِ پُرآشوب و هزاران چاهِ آه و ناله، از صاحبان تمدن امروز و مدعیان دروغین صلح و حقوق بشر سراغ دارم.

یا علی! دمی برخیز و دستانت را سایه بانِ تن سوخته ما گردان؛ دیری است به زیر اشعه های سوزان این عصر پریشان حال، ذوب می شویم.

بادیه نشینان جهل، باران را نمی فهمند

مردان صحرا گردِ جاهل، چکه های باران را نمی فهمیدند.

چشم های حریصشان، فقط تا نوک بینی شان را می دید. کجا آسمان آبی رنگ را به نظاره می نشستند؟  تو بودی که آسمان از نگاه نقره فام چشم هایت، بر زمین می نشست.

این قبیله کج فهم که شمشیرهایِ در پَسِ غلافشان، به آنی و به بهانه ای واهی، آخته می شد.

چگونه این افکار فرومانده در جهل، به روی ماه علی(ع)  شمشیر نکشند؟!

یاعلی! تمام پرستوها، از آسمان کوفه کوچ کرده اند. صدای غربتت در چاه می پیچد.

در کدامین شهر، تندیس عدالت را می شکنند، و سر صبح، پیشانی مهتاب را می شکافند؟

یا علی (ع) ! سجاده خونین تو، گواه راستین تاریخ است که تو، وارسته ترین انسان هایی و سندی است برای اغفال شدگانِ دهن بین؛ که علی(ع) ، پیشانی به مُهر، به دیدار حق شتافت؛ تا به پینه پیشانی هاشان مباهات نکنند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه