فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 131

صفحه 131

ص:130

«با هیچ کس نشانی زان دلْسِتان ندیدم ***  یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد»

حافظ، گزارش گر برآمدن موعود هم هست و در غیاب شعرِ تَرَش، به خاطرمان می آوَرد که دل به دُردانه ای باید بست که آمدنی است؛ همو که غم زُداست و راحت آفرین؛ زیباست و زشتی ستیز:

«یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور *** کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور»

قدر حافظ شیرازی را همه آن نسل هایی می دانند که تا دنیا دنیاست، غزل خوانِ دفتر پُرارجِ سروده های اویند؛ آن رهاوردهای دنیای برترِ که به مددِ دستان هنرشناس حافظ، به ما آدمیان پیش کش شده است.

روزش مبارک!

غزل هایت چقدر در من رواج دارد!

سودابه مهیجی

«کلک مشاطه صنعش نکشد نقش مراد ***  هرکه اقرار بدین حسن خداداد نکرد»

ای «حسن خداداد»! من بارها تو را اقرار کرده ام، که واژه هایت، از پس قرن های دور، دستم را به آسمان وصله زده و با کلام تو، من در تمام لحظه ها قد کشیده ام.

اقرار کرده ام که وقتی غزل های تو به گوشه گوشه خلوت هایم سر می زنند، خدا بر من زیباتر می نگرد و اشک ها، ادامه هستی ام می شوند.

اقرار می کنم که با سروده های تو _ آتشفشان های همیشه _ ، مسلمانی را از نو متولد می شوم. چقدر می شود با تو غریبی نکرد و از تمام بغض های کز کرده زندگی، قصه گفت!

چقدر می شود در سایه نفس های تو _ آموزگارانِ ناگزیر _ ، به ملکوت پروردگار، پناه برد!

... و تو چقدر در ایمانِ نوسفرِ من رواج داری! غزل هایت چقدر در من رواج دارد!

تو را می شناسم و نمی شناسم

با دهانی که اشارت گویِ راز و رمزهای نهانی ست؛ با دلی گویا و خموش، بر طاقچه همیشگی خلوت من نشسته ای و تمام لحظه هایم را نظاره می کنی.

بی قراری ها و دل دل زدن هایم، اشک های گاه و ناگاهم، انتظارهای عاشقانه و اندوه های دل فرسایم... همه را دیده ای... همه را با تو گفته ام...

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه