- این عطش پریشان را دریاب 1
- زمزمه های آسمانی 1
- با قافله ذاکران تو 2
- یاری ام کن! 4
- زیر باران سخاوت تو 5
- «یا سرور العارفین» 6
- ای مهربان! 7
- مجالی برای روح خسته 8
- همدلی 11
- همه با هم 13
- صبح، تماشایی است 15
- پیروزی نزدیک است 17
- اشاره 19
- دفتر نمره به دستان خداست 19
- آغاز سال تحصیلی و بازگشایی مدارس 19
- بی تابی اول مهر 22
- «آ» مثل... 23
- عطر دفتر و مداد 24
- جشن تولد مدرسه 26
- صدای پای مدرسه 26
- سطر اول 27
- اشاره 29
- همدلی 29
- برادری 30
- نعمت برادری 31
- علی(ع) ، خود محمد(ص)بود 32
- برادر شوید 33
- حبل المتین اتحاد 35
- ستاره باران در رمضان 36
- اشاره 36
- نخواه دست خالی برگردیم 37
- شبی که ماه بر زمین نشست 38
- به میهمانی لبخند علی(ع) و فاطمه(س) برویم 40
- زمین، تو را کم داشت 43
- ببخشید از بهترین هایی که دارید 44
- انسان غربی 45
- بویی از مولا 46
- آبادان، پاییززده بود 48
- شهر، منتظرتان بود 49
- شهر در محاصره افعی بود 51
- اشاره 53
- چشم هایی به رنگ شب 53
- در انجمن ملکوتیان 55
- تا سدره المنتهی 57
- برخیز! بُراق، بی قرار توست 59
- چشم انتظاری آسمانیان 60
- شمیم خوش دعوت 61
- معراج 63
- اشاره 65
- کاش قدر بدانیم! 65
- شب قدر _ فرود آسمانیان 66
- در آغوش شبی بی همتا 68
- شب بی همتا 69
- شب یلدای روح 71
- برتر از هزار ماه 72
- پرده های باز آسمان 73
- شب قدر است 73
- صدایی آشنا در قلب 75
- می توان با دل شنید 76
- اشاره 77
- علی و ملاقات با محبوب 77
- دیر به خانه بر می گردم 78
- از محراب تا معراج 80
- قصیده خونی سحر 80
- سوگ کوچه های بی قرار 82
- در محاصره «اشباه الرجال» 83
- غریب 84
- غم هایت را برایم پست کن 85
- بوی باروت در زیتون زار 86
- سالمندان، ستارگان مقدس 89
- مرا به دوری از خودت تبعید نکن 90
- ذره ای تکریم 93
- اشاره 96
- بدرود، کوچه های بی وفا! 96
- .... و علی(ع) رفت 97
- دیگر صدای پای عدالت را نخواهیم شنید 98
- به عدالت سوگند! 99
- خورشید عدالت غروب کرد 100
- تنهاترین مرد جهان 102
- هزار راه نرفته 104
- از فرش تا عرش 106
- در غریبستان کوفه 107
- دیگر بر ذبح عدالت خو کرده ایم 108
- کسی قدر علی(ع) را نشناخت 109
- راحت شدی 109
- آسمان 110
- تمام شد 111
- عطر علی(ع) 111
- رهسپار همیشه 112
- جمعه شکوفا 113
- اشاره 113
- چشم های سرخ زیتون 114
- درد جهانی 115
- «سرزمین بهشتی» 116
- روزی سرگذشت تو بر زبان ها جاری می شود 118
- دست های یاری مان گشوده است 119
- کتاب کهنه مظلومیت 121
- قرآن و حافظ آن 123
- چشمه خورشید 125
- «لسان الغیب» 126
- عطر شعر و عشق 127
- بنده عشق 129
- غزل هایت چقدر در من رواج دارد! 131
- آویخته به شاخه شعر حافظ 133
- شاعر شاعران جهان 133
- «صدای سخن عشق» 134
- جذبه شعر حافظ 135
- تفأل 136
- بهار، در پس سی امین روز 137
- اشاره 137
- تولدی دیگر 138
- صبح عید 140
- عید رمضان 141
- وداع با رمضان 142
- اشاره 143
- دلت، از آفتاب پر است 143
- قلب اگر کور باشد 144
- چشمانت بسته نیست 145
- با دلت نگاه کن 145
- اشاره 148
- کاش گرسنه ای نبود! 148
- موسیقی جاری نشاط 150
- اشاره 150
- اشاره 152
- دو لبخند معطر 152
- پیوند سبز 153
- «عشق مقدس» 154
- بانو، چیزی کم داشت 156
- کدام جمعه رأس ساعت قرار؟ 158
- وقتی بیایی 161
- تو می آیی 162
- غریب تر از جمعه 163
ص:155
قلب محمد(ص)، در افق های وارستگی می تپید، قلب خدیجه(س) هم با صدای تپش قلب پیامبر خدا. تنگدستی محمد(ص) او را نزد خدیجه(س) چون نگینی بی رکاب و مرواریدی در تنگنای صدف، گرانقدر و دریایی ساخته بود، گذشت چندین بهار بیشتر در باغ عمر خدیجه(س) نیز او را به کمال تشنه تر و وجودش را برای قدوم سبز سروی چون محمد(ص)شکوفاتر ساخته بود.
و خداوند برای خدیجه(س) تاج عزتی چون محمد(ص) را خواست؛ و بر محمد(ص)، فرشته خویی چون خدیجه(س) را مونس و یاریگر قرار داد.
آری! راز پیوندها را باید در پس پرده حریر پنجره چشم ها، در صدای تپش قلب ها و در عمق تنهایی لحظه ها جست وجو کرد.
بانو، چیزی کم داشت
رقیه ندیری
بانو، خانه اش بزرگ بود؛ ولی نه به بزرگی تنهایی اش. ثروتش، اجاقی کوچک بود که گرمش نمی کرد. هیچ کس به همزبانی اش نمی رسید. بین نفس هایی که در رکود شهر می رفتند و می آمدند، گیر کرده بود.
اگر چه بام خانه اش سفره ای همیشه باز داشت و تنور مهربانی اش همیشه گرم بود و اهل شهر، پیر یا جوان و غالباً فقیر می آمدند و در متن کرامتش، نان و عشق می خوردند و سبکبال، به سمت خویش باز می گشتند؛ ولی او کسی را کم داشت؛ کسی که در هیچ کس نبود؛ در پیشانی و چشم های هیچ یک از مردهایی که به خواستگاری خنده ها و ثروتش می آمدند.
هم نفس مردی که از ابراهیم نبی(ع) سرشار بود
نمی دانم قصه تند تپیدن قلبش و به در گره خوردن نگاهش، از کجای شهر شروع شد.
نمی دانم او نیمه وجودش را از کدام بشارت یافت که عاشقانه ها به روحش پیچید و او را به منتهای خواستن رساند.