فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 156

صفحه 156

ص:155

قلب محمد(ص)، در افق های وارستگی می تپید، قلب خدیجه(س) هم با صدای تپش قلب پیامبر خدا. تنگدستی محمد(ص) او را نزد خدیجه(س) چون نگینی بی رکاب و مرواریدی در تنگنای صدف، گرانقدر و دریایی ساخته بود، گذشت چندین بهار بیشتر در باغ عمر خدیجه(س) نیز او را به کمال تشنه تر و وجودش را برای قدوم سبز سروی چون محمد(ص)شکوفاتر ساخته بود.

و خداوند برای خدیجه(س) تاج عزتی چون محمد(ص) را خواست؛ و بر محمد(ص)، فرشته خویی چون خدیجه(س) را مونس و یاریگر قرار داد.

آری! راز پیوندها را باید در پس پرده حریر پنجره چشم ها، در صدای تپش قلب ها و در عمق تنهایی لحظه ها جست وجو کرد.

بانو، چیزی کم داشت

رقیه ندیری

بانو، خانه اش بزرگ بود؛ ولی نه به بزرگی تنهایی اش. ثروتش، اجاقی کوچک بود که گرمش نمی کرد. هیچ کس به همزبانی اش نمی رسید. بین نفس هایی که در رکود شهر می رفتند و می آمدند، گیر کرده بود.

اگر چه بام خانه اش سفره ای همیشه باز داشت و تنور مهربانی اش همیشه گرم بود و اهل شهر، پیر یا جوان و غالباً فقیر می آمدند و در متن کرامتش، نان و عشق می خوردند و سبکبال، به سمت خویش باز می گشتند؛ ولی او کسی را کم داشت؛ کسی که در هیچ کس نبود؛ در پیشانی و چشم های هیچ یک از مردهایی که به خواستگاری خنده ها و ثروتش می آمدند.

هم نفس مردی که از ابراهیم نبی(ع)  سرشار بود

نمی دانم قصه تند تپیدن قلبش و به در گره خوردن نگاهش، از کجای شهر شروع شد.

نمی دانم او نیمه وجودش را از کدام بشارت یافت که عاشقانه ها به روحش پیچید و او را به منتهای خواستن رساند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه