فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 31

صفحه 31

ص:30

امروز، فرشتگان بر طاق نصرتی از ستاره، ثانیه های اتفاق را عود می سوزانند و دف می زنند.

امروز، نبوت، شانه های عزیز امامت را تکیه گاه می شود و کوچه های مدینه، در بارقه های مترنم وحدت، غوطه می خورند. امروز سراسر نوید است و نور و بشارت.

چه بیم از زمستان، اگر...

وقتی که ستاره ها تکیه بر شانه های یکدیگر، کهکشان می شوند، بی شک نفس های هیچ شبانه ای عروق روشنشان را تسخیر نخواهد کرد. حالا که رسول مهربانی ها، به روی چشمان آبی علی لبخندی جاودان زده، حالا که عشق در تار و پود علوی بهار بیتوته کرده است، چه بیم از زمستان های پیشِ رو که خورشید، همیشه از گردنه های برفی، مصمم تر طالع می شود. امروز بارانی از سپیده و نور، جان هایمان را در می نوردد و زمین، سایه سار بلند یکی شدن را به شور می نشیند.

نعمت برادری

میثم امانی

چشم ها جدا، دست ها جدا، قلب ها جدا بود.

آدم های شهر، مجسمه هایی بودند که هیچ ادراکی از حضور هم نداشتند و میان خانه هایشان، دیوارهایی از آهن بود. جاده های عبور را جدا کرده بودند با بُلوار و کلمه ها را سوا کرده بودند با خط فاصله؛ شبکه دل ها قطع شده بود. شبکه خاطرات، خط نمی داد.

محبت گم شده بود و ذهن، چهره همسایگان اش را به یاد نمی آورد. حکومت، حکومتِ نفرت و دشمنی بود و جدایی، حکمران مملکت بادیه نشین ها.

«به یاد بیاورید روزگاری را که می ایستادید رو در روی هم، و خداوند اینک دل هایتان را گره زده است. چشم ها را خون گرفته بود، سینه ها را کینه و اینک به نعمت الهی برادرید با هم».

امت واحده

«همگی از یک پدرید و از یک مادر و آفریده شده اید از نفس واحده» همگی امت واحده ای بوده اید؛ دوری از خدا، دورتان کرد از هم و فراموش کردید که ریسمان سرنوشت تان در هم تنیده شده است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه