فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 37

صفحه 37

ص:36

ای فرزند حماسه و رأفت! تو آن بهاری که دستان خونریز خزان را یارای به خاک ریختنت نیست. جاودانه ای؛ آن گونه که عشق خواهی تنید؛ آن چنان که باران، رگ های خاک را.

ایمان داریم که طلوع مبارکت را هرگز غروبی نیست.

ای حسن بی نهایت!

از بازوان حیدری علی(ع) ، تا لبخندهای معطر فاطمه (س) نور ابدی توست که کوچه های جانمان را روشن کرده است.

آسمان در آسمان، سپید پرواز توست که این چنین، قفس ستیزمان کرده است.

ای حسن بی نهایت! طراوت پندارت را با کدام گلستان بگوییم که شکفته نشود؟

وقار نگاهت را با کدام کوه بگوییم که سر به تعظیم، خم نکند؟!

تو از گفت وگوی مهتاب آمده ای؛ با کلامی که خورشید می پاشد. در معطر صدایت، نفس تازه می کنیم و آینه های حضورت را به استقبال، شکوفه می پاشیم.

نخواه دست خالی برگردیم

محمدعلی کعبی

امشب، به طواف دست های تو می آییم، دست هایی که زمین و زمان از فیض زلالشان متبرکند.

ای سبط اکبر! نخواه دست خالی برگردیم. مگر تو نبودی که تنها دو بار تمام آنچه را داشتی بخشیدی و سه بار دارایی ات را با مستمندان به دو نیم کردی؟!

حالا ما زمینیان عصر پنهانی، در شبی که نام تو را در یاد خود دارد، به طواف دست های تو آمده ایم. یاری مان کن که تو را بشناسیم. بگذار به قطره شفابخشی از بی کران دریای وجودت دست بیاویزیم که سخت تشنه ایم. تو خود بهتر می دانی که حاجت شناختنت فریاد می کند؛ هر چند از لیاقت آن تهی باشیم.

متولد شدی و...

متولد شدی و خاک، گویی دوباره آفریده شد! سرزندگی از سر و روی زمین می بارید و طراوت روی تمام ذرات هوا پاشیده شده بود.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه