فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 63

صفحه 63

ص:62


1- 1 . اسراء: 1.
2- 2 . نک: برگزیده تفسیر نمونه، ج 4، ص 581.

فراتر از ادراک

خار و خس بیابان را توان آویختن به ردای آسمانی سیر و هاله روحانیِ سلوک تو نیست؛ اگر چه دستی در نورانیّت محض و دستی در غربت خاکی زمین داشته باشی. گر چه از خشت آدم زاده شدی و گفتی: «من بشری هستم همانند شما»؛(1) ولی جان والای تو به آن رتبه عظیمی نائل شد که هیچ مخلوقی بدان مرتبه راه نیافت.

وسوسه دانستن مان بیهوده است! آن افق اعلی که پرهای پاکِ جبرئیل به حریمش راه نیافت؛ آنجا که میان شیفتگی جان تو و لقای پروردگار، تنها به قدر دو کمان و شاید کمتر، فاصله ماند؛ آن ملکوتِ محضِ جنه المأوی و روشنایی سرشار در سایه گسترده سدره المنتهی؛ این همه راز و رمز تا همیشه، میوه ممنوعه اولادِ آدم خواهد بود و اندیشه محدود بشر برای درکِ سیاحتِ شبانه تو، در تقلّای عاجزانه اش خواهد ماند.

معراج

حسین امیری

دست در دست آسمان، رسول صبح را دیده اند.

مرغکان خوش آوای آن دوردست و کبوتران نامه بر، خبر حضور تو را در همه اتفاق های عاشقانه به جاده های خسته که از خاطره مسجدالاقصی می گذرد، مخابره کردند.

ملائک را دست گیر شو، ای بهانه خلقت آدم و ای بهای گذشتن وجود از عدم که چشمان آسمانیان و زمینیان، به امید راهنمایی چشمان نورانی تو، دل به جاده های سماوات سپرده اند.

مولای خوبم، رسول مهربانی! شنیده ام در چنین روزی، با بال هایی از یقین، از دروازه زمان و مکان گذشتی؛ شنیده ام تا مسجدالاقصی روان شدی؛ شاید برای آنکه سند مظلومیت مریم را ببینی و غربت عیسی را.

شنیده ام با بال های آسمان، تا مسجدالاقصی رفته ای.

حالا کودکان مظلوم امت تو، هر شب از مسجدالاقصی، با بال هایی از موج انفجار پر می کشند و به سوی تو می آیند؛ معراج تو و معراج آنها مبارک.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه