فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 97

صفحه 97

ص:96

اگر در کوفه، چشم های کودکان یتیم به در دوخته شده تا مرد نان و خرما، پدرانه بیاید؛ از این پس گَرد یتیمی بر سر همه عالم خواهد نشست. آری! هستی به مفهوم واقعی، به یتیمی رسیده است، این  را گریه های ممتد خلایق در سوگ صبورترین امام حماسه و سکوت، به روشنی گواهی می دهد.

.... و علی(ع) رفت

معصومه داوودآبادی

ناگهان برقی زد و بارانی از خون، آسمان محراب را جاری کرد؛ باران یکریزی که قرن هاست چشمان عدالتخواه زمین را شعله ور کرده است.

رمضان چهلم هجری، این ثانیه های دهشتناک را خوب به خاطر دارد؛ لحظاتی که کوچه های کوفه از بارقه های آفتاب، تهی شد و آسمان و زمین، دست در گردن یکدیگر، فاجعه را گریستند.

علی رفت و این دو روزه پست دنیا را به طالبانش واگذاشت؛ او رفت و شهر، در غربتی جاویدان، روزهای سیاهش را به سوگ نشست.

چشمانت، خلاصه مهربانی بود

تو از تولد پروانه ها می گفتی و بهاری که در رگ های عدالت جاری است.

پرهای زخمی سهره ها را تحمل نداشتی و چهره پژمرده بنفشه ها، دلت را می آزرد. شبانه های زیادی را در کوچه های فقیر، به استمداد دست های خالی پینه بسته راه افتاده بودی. جانت با تپش های قلب مظلومان، هماهنگ بود. چشمان رئوفت، خلاصه مهربانی بود و شانه های پدرانه ات، میعادگاه نوباوگان اسیر در چنگال بی پناهی.

تو آمده بودی تا جوان مردی، مانا شود و رفتی، تا درس آزادگی مان بیاموزی.

ای اتفاق سرخ!

ای اتفاق سرخ! در هزار توی بی رحم ظلم و جهالت، نفس های پرتپش عدالتِ تو بود که سودجویان را عقب می راند. نامت، وجدان های بیدار را به کرنش می خواند. نگاهت، قانون همیشه

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه