فصلنامه اشارات - شماره 101 صفحه 99

صفحه 99

ص:98

سه شب است که نسیم، عطر خوش دهانت را که چون غنچه ها به سلام باز می شود، نشنیده است. سه شب است که....

به عدالت سوگند!

میثم امانی

به عدالت سوگند که عدالت یعنی چشم های تو.

عدالت را باید از چشم های تو آموخت که سفره های بی نان را می فهمد، کلبه های بی تنور را نیز.

کوره آفتاب، تو را نمی سوزاند؛ دل تو را اجاق خاموش خانه هایی می سوزاند که مردان شان، پا در رکابت شهید شده اند.

تاریخ را به نظاره نشسته ام؛ چه حسرت ها که نخورده است! کیست که چون تو راضی نباشد دانه گندمی را از مورچه ای برباید به ظلم؛ یا برادرش را حتی برگرداند به یأس؟!

دور و برت آکنده بود از جگرهای برشته؛ از نان و عسل؛ ولی تو سیر نخوابیدی.

علی، عین عدالت است

عدالت ات را می بینم که به خون غلتیده است در محراب.

جهان، آبستن آشوبی دیگر است.

چه سرها که به تاراج نرفت؛ چه دل ها که به خاکستر ننشست؛ چه قدم ها که در گل نماند؛ چون تاب عدالت تو را نداشتند! تنها خفاشان اند که تاب آفتاب نیمروز را ندارند. مرنج... ! که «عین» علی(ع) ، با «عین» عدالت یکی است؛ عدالت، عین علی(ع)  است.

مرنج ... ! اگر تمام قافله ها را به شهادت تو گسیل داشته اند، در برابر تمام دنیایشان بایست! دین تو یعنی این!

فریاد بزن!

جهان آبستن آشوبی دیگر است.

«از باغ می برند چراغانی ات کنند *** تا کاج جشن های زمستانی ات کنند

پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار *** شاید به این بهانه که بارانی ات کنند»(1)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه