شفصلنامه اشارات - شماره 102 صفحه 142

صفحه 142

ص:141


1- 1 . به دلیل ضرورت شعری.

گفت: با اغیار چونی؟ گفتمش: بیگانه ام

گفت: می بایدشَوی بیگانه تر؛ گفتم: به چشم

گفت: باید سر دَهی در راه ما؛ گفتم: چه باک!

گفت: می باید شَوی خونین جگر؛ گفتم: به چشم

گفت: برگو آرزویت چیست؟ گفتم: وصلِ تو

گفت: باید دل کَنی از جان و سر؛ گفتم: به چشم

گفت: مهدی! رو بیاور سوی ما؛ گفتم: چه سان؟

گفت: هنگامَ سَحَر، با چشمِ تَر؛ گفتم: به چشم

خجالت

نقی یعقوبی

راهِ به تو دور و بی نهایت شده است

این فاصله مایه خجالت شده است

انگار که خواندن دعای فرجت

در وقت سحر ز روی عادت شده است

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه