- یا ولی الاحسان 1
- زمزمه های آسمانی 1
- خواهش 2
- «معرفت عرفه» 3
- «تنهایم نگذار» 4
- پرندگی مان آموختید 5
- چیزی نمی دانم 6
- از ناگفته ها 7
- پرنده 8
- تا رؤیاها بیایند 8
- تکبیر در مسیر زیتون زارها 9
- ولادت حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع) 11
- سلام بر حجت هشتم 11
- اشاره 11
- زیارت 12
- هشتمین چراغ روشن شد 14
- اگر تو بطلبی... 15
- پناهنده توایم آقا! 16
- کبوتر دلم به شوق رضا(ع) بال می زند 17
- دُر دُرج امکان 18
- عالم آل محمد(ص) ثامن الحجج 20
- در حرم امن شمس الشموس 21
- هنوز حرف دلش را نگفته می دانی 21
- یه جانماز می یارم از خراسون 22
- پر از ضریح شدم 24
- کنار ضریح 25
- قمریای معلول 25
- اشاره 27
- می خواهم زنده بمانم 27
- از خزر تا خلیج فارس 31
- اشاره 31
- دریا... ساحل 32
- مثل روزهای دبستان 34
- اشاره 34
- صدای مدرس 36
- اشاره 36
- از خاندان سیادت 38
- صدای اذان می آید 39
- جشن تولد مجلس 41
- کلام رسای مدرس 42
- صدای میرزا 43
- اشاره 43
- نفس حماسی میرزا 44
- کوچک خان بزرگ 45
- بزرگ همه سرو قامتان 47
- هنوز صدایت را از جنگل های گیلان می شنوم 48
- سبز مثل جنگل 49
- «کوچک» بزرگ 50
- به نام گمنام 51
- پرواز، قدرت روح می خواهد؛ نه قدرت پا 54
- اشاره 54
- با مرداب، نسبتی نداری 55
- پرنده دست نمی خواهد 56
- قامتت خلاصه شد 56
- اشاره 57
- پیمان شکنان 57
- واپسین لکه ننگ 58
- «کعبه دل» 60
- اشاره 60
- دست های مردمی شما 61
- اشاره 61
- نور بالا حرکت کن؛ با سلاح دانش 63
- دانشگاه دلم 64
- سلام بر جواد الائمه! 65
- اشاره 65
- چشم های بسته دنیا 69
- کدام حقوق بشر؟ 70
- تریبون های دروغ 72
- حقوق بشر به سبک زورگویان 73
- اشاره 76
- صدای سخن عشق 76
- اشاره 78
- پیوند دو دریای بی کران 78
- عطر گام های دردانه پیامبر 79
- «هشام»؛ کف روی آب 81
- اشاره 81
- پشت دانایی اردو زده بود 83
- «رقص پروانه را دیده اید؟!» 84
- اشاره 86
- ... باز هم عرفه 86
- نیایش چند صفحه ای عشق 87
- دروغ های خیس کوفه را باور نکن! 89
- دعوت نامه 91
- اینجا کوفه است 92
- اشاره 94
- خوشا به قربان گاه عشق رفتن 94
- از قبیله ابراهیم(ع) 97
- روز قربانی شدن نفس ها و هوس ها 98
- راز رحمت رحمان 99
- شبی بلند و قصه مادربزرگ 101
- زمستان پشت در است 102
- جشن حوصله یلدا 103
- یلدا 104
- یلدا 105
- از شب برف... تا صبح بهار 106
- عطر تو 107
- گندم ها چشم به آسمان دوخته اند 108
- تا صبح 110
- تا سپیده 111
ص:102
1- [1] . شکسپیر.
یخ بندان موسم خویش را چون سفره ای سپید، در شهر بگستراند؛ زمستان سکوت و برف... زمستان سر در گریبانی لحظه ها...
در این شب سرد مداوم، عشق را اگر بر در و دیوار خانه بیاویزیم، شعله های محبت، پرتو نامرئی دلگرمی را در میان نفس هایمان رونق می دهد و دمسردی فصل پیش رو را از یاد زندگی خواهد برد.
دست هایت را در دستانم بگذار. کنارم بنشین و وعده های شیرین عاشقانه ات را در گوشم زمزمه کن تا زمستان در راه را با امید بهاری در کنار تو، بهاری پر از آرزوهای محقق سپری کنم. در آستانه دی ماه یخ آجین، از عشق شعله ور برایم بگو تا روزهای سرد را رویینه تن بمانم تا بار دیگر عمرم به دیدار بهار برسد.
مژده یلدا
یلدا اگرچه پیام آور روزهای سرد و بی آفتاب است... نوید مرگ خزان؛ و کلاغان، پرنده مهرگان که محو شدند و جای خالی قارقارشان در گوش سکوت شهر سنگینی می کند. اما یلدا مژده دیگری نیز دارد؛ مژده بی طاقت نماندن... نوید صبر تماشایی که پشت سر خویش را خوب تر نگاه کنیم... که سه ماه مانده تا بهار را با همان طاقت نه ماه پشت سر گذاشته، دندان بر جگر بگذاریم...
شب حافظ
حافظ شیرین سخن، امشب چشم و چراغ خانه ماست. دست هایت را به من بده و چشمانت را ببند. تا از محرم اسرار عاشقانه، امشبِ یلدایی مان را سراغ بگیریم:
معاشران گره از زلف یار باز کنید *** شبی خوش است بدین قصه اش دراز کنید
جشن حوصله یلدا
محمدکاظم بدرالدین
امشب، پیاله دقایق کشدار، پر از شراب حافظ است و فضای صمیمی و ساده، همه را به سرزمین تصنیف های دل آرا می کشاند.