فصلنامه اشارات - شماره 103 صفحه 32

صفحه 32

ص:31

گستره دریا را می رانی و از صاعقه و رگبار، هراسی نداری.

بر شانه های دریا، خورشید حضور توست که بامدادان، این حوالی را فروزان می کند. با تو روزهای  سربلند وطن را ابدی می کنیم.

رود، در مسیر نفس هایت جاری است

رودها مسیر نفس های تو را به برخوانی، روان می شوند. می آیند تا مادرانه های دریا را با واژه های مهربانی تو مرور کنند. تو از شرجی این مسیر، بر جویندگان طراوت و روشنی، خورشید می پاشی. دل بریده ای از سهولت سرسبز دشت ها و به تلاطم ناگزیر آب ها پیوسته ای. شبانه هایت از مخاطره خالی نیست. با این همه، آمده ای که بمانی تا اتحاد اساطیری و انسجام علوی مان را هیچ زلزله ای، نشکافد.

به ستایشت، آسمان دریا را پرنده می پاشیم تا زیباترین سرودها را بر آبی نگاهت هدیه کنند.

دریا... ساحل

حسین امیری

خواب دیدم همه جا را آب گرفته است. هیچ ساحلی نبود و هیچ کشتی نجاتی. خواب دیدم دلم دریا شده و بادهای شمالی از من موجی ساخته اند. خواب دیدم سر به صخره ها می کوبم؛ ولی آنچه من خواب می بینم، تو لمس می کنی. من هر روز، همت سترگ تو را در خواب می بینم و تو ساحل آرامش به من می بخشی.

در پهنه خلیج فارس

ناخدا! آفتاب خلیج فارس، برای دیدن تو آمده است. زخم های پایت را زودتر مرهم نه. روی عرشه که می روی، پایت نلنگد. ناخدا! آفتاب، عکس تو را روی قلب دریا ثبت می کند؛ نکند خستگی و دوری از خانواده، خم به ابرویت بیاورد!

ناخدا! تو برای محافظت از ناموس پریان دریای جنوب، تفنگ برگرفتی. اسبت، کشتی توست، دشتت، پهنه خلیج فارس.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه