فصلنامه اشارات - شماره 103 صفحه 35

صفحه 35

ص:34


1- [1] . خاطره ای افلاکی، از نخستین دیدار، با اسوه اخلاق و عرفان و پاکی؛ حضرت آیت الله اراکی(ره).
2- [2] . قرآن مجید: « از رحمت خدای رحمان و رحیم، هرگز ناامید نشوید ».

آقا! اجازه...

مثل روزهای دبستان، رویاروی حضرت شان... چشم هاشان را که دیدم، هم ترسیدم و هم از شوق در پوستم نمی گنجیدم!

- آقا! اجازه...

دوربین در دست هایم عرق می ریخت! چشم هایم می سوخت. باز هم، صدایم را خوب نشنیدند، ولی منظورم را خوب فهمیدند.

- بفرمایید.

با یک اشارت، هم رزمانم و دوستان بهتر از آب روانم دویدند. زحمت کشیدند!

هیچ کس نبود!

شیخ الفقها، عبا را کاملاً پس زدند. بچه ها پیش پای آقا نشستند. صف بستند. چه قدر مهربان بود؛ مثل عطر و عود. انگار دست هایم مال خودم نبود؛ آقا، آغوش گشود. آهسته فرمود:

- اشتباه می کنید!

حواسم به دوربین و عکاس بود.

دیگر بار، لب گشود:

- خودم چه هستم، که عکسم را می خواهید!

اما من به خودم نیامدم. بچه ها رفتند حرم و... من مثل مجسمه ایستادم! هیچ کس را نمی دیدم. آهسته به اطرافم سرک کشیدم. هیچ کس نبود!

نا نداشتم

بیست و پنج سال بعد؛

شهر دانش و ایمان، حرم کاروان سالار کریمان، میان زائران،جدا افتاده از دوستان، پیری ناتوان، با دست هایی لرزان، بر سنگ مزاری سپید و تابان، فاتحه خوان، تنها و پریشان... آهسته به اطراف،  سرک کشیدم. هیچ کس را ندیدم.

نا نداشتم... سر بر مزارش گذاشتم؛

- آقا! اجازه... آیا بیست و پنج سال پیش، دلم را، لای انگشت هاتان، جا نگذاشتم؟!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه