فصلنامه اشارات - شماره 103 صفحه 46

صفحه 46

ص:45


1- [1] . شعر از سلمان هراتی.

اینک این فرشته مرگ است که با دیواری بلند، بین ما و تو فاصله افکنده است؛ ولی هنوز هم  صدایت را از آن سوی دیوار می توان شنید؛ صدایی که صلای جهاد است و نوای ایستادگی.

تو چون شهاب، بر آن سکوت سیاه گذشتی و به خون روشن خویش نوشتی که صبح تازه ازخون شهید برخواهد خاست.

از بال سرخ تو پیدا بود که طلوع آفتاب، هنگام رهایی قناری هاست. سلام بر تو ای سردار رشید، ای کوچک خان بزرگ.

«ای جنگل، ای هم راز کوچک خان سردار»(1)

سال ها، سرگشته در میان جنگل ها بودی؛ بی قرار و بی تاب، در آرزوی روزگارانی خوش برای مردمان سرزمینت.

تو در آن هجوم غارت شب که خون گرم شفق هنوز می جوشید، کاشانه ات را رها کردی و آواره جنگل شدی، تا میهنت به هستی روشن دشت برسد و از چشمه زلال آزادی، جام بگیرد.

آن روزها، شاید خیلی ها نمی دانستند صدای شلیک تفنگت که در تمام جنگل های سرسبز گیلان می پیچد، نوید صبح روشن می دهد و مژده شکوه بر جای ماندن.

«ای جنگل ای خشم

ای شعله ور چون آذرخش پیرهن چاک

با من بگو از سرگذشت آن سپیدار

آن سهمگین پیکر که با فریاد تندر

چون پاره ای از آسمان افتاد بر خاک

ای جنگل ای هم راز کوچک خان سردار

هم عهد سرهای بریده

ای جنگل ای پیر!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه