فصلنامه اشارات - شماره 103 صفحه 50

صفحه 50

ص:49

میرزا هنوز زنده است

دستان سرما زده تو، بذر جوانه های امید آینده ایران را در خاک وطن کاشت تا چشمان همیشه بیدارت، سردی خاک را در سرسبزی دشت ها و جنگل های ایران نظاره کند. گرچه زبان آتشینت را خاموش کردند، اما هنوز در خاطره وطن جریان داری. و اینک، نام تو در هوهوی بادها، در لابه لای شاخه ها و جوانه های سبز، هر صبح با نسیم تکرار می شود، تا همه بدانند که میرزا هنوز هم زنده است.

«کوچک» بزرگ

حسین امیری

تفنگت میرزا! تفنگت هنوز بر سینه کش دیوار دلم آویزان است.

کهنه شده ام؛ مثل تفنگ. هیچ کس افکار غیورم را نمی خرد.

تفنگت میرزا با دلم حرف می زند؛ برایم آواز دیلمان می خواند. می گوید: مردان بزرگ در برگ برگ خستگی تاریخی جان می گیرند. می گوید: هر جا تاریخ از نفس افتاد، نفس مردان غیور، جانش بخشید و حال مباد که در خستگی هماره زندگی، نام میرزا فراموش شود؛ آن کوچک بزرگ، آن آسمانیِ سبز قامت!

هوای جنگل سرد بود!

هوای جنگل سرد است و دیو سپید استعمار، راه گردنه های سخت را بسته است. درختان، چون سایه های سنگین استبداد در هوای سهمگین جنگل به خود می لرزند و راه ها از هیچ شهری جز آبادی مرگ نمی گذرند.

میرزا! باید رفت؛ باید از مرگ گذشت.

مرگ مردان مبارز، راه زندگی می گشاید. راه آبادی استقلال، از مرگ مردان بزرگ می گذرد و مردان بزرگ، با مردن نمی میرند.

میرزای بزرگ! میرزای خسته! اگر انگشتت توان ماشه چکاندن ندارد، در نگاهت همه تیرها بر

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه