فصلنامه اشارات - شماره 103 صفحه 55

صفحه 55

ص:54

تصویرها، به نور عشق رسیدند. در این بازار، دل های شکسته می خرند و خوشا آنان که به دست دوست، این گونه اشاره شدند!

باور کنیم:

«اگر با دیگرانش بود میلی

چرا ظرف مرا بشکست لیلی؟»

را باور کنیم. سکون، فرصتی است تا در صدف وجود خویش، قطره روح را به مروارید نیک بختی بدل کنیم که سعادت در این است.

«خدا گر ز حکمت ببندد دری»

در سرنوشت، گاهی چراغ ها را خاموش می کنند تا تو را با جشنی و هدیه ای غافلگیر کنند؛ در قانون عشق، مصلحت آن است که دری از حکمت بسته شود تا دری از رحمت گشوده گردد. گویا قدسیان در معبر این معامله می خواهند تمام پرندگان بیداری را در تو به پرواز در آورند. نگاه کن که چگونه عمیق ترین جای دریا، امواج کمتری دارد. نگاه کن که چگونه عمیق ترین حالت انسان جایی است که دور از ساحل های هوا و لذت، به علت و معلولی ناخواسته رضایت می دهد تا در کرانه های دریای زندگی، ماهیان ضمیر خود را به رقص درآورد و تنها آنجاست که کشتی های نجات، شناورند.

با مرداب، نسبتی نداری

عباس محمدی

پاهای نداشته ات را به سفری دور فرستاده ای؛ این را از عطر خنده هایت خوانده ام. دست های خسته تو هیچ آشنایی با ناتوانی ندارند.

تو با پرنده ها نسبت داری. تو از جنس مرغ های مهاجری و با مرداب ها نسبتی نداری. برای تو هیچ شکستی پایان نیست. تو آموخته ای که از شکست آغاز کنی.

صندلی چرخ دارت، عصایت، پاهای مصنوعی ات،... همه و همه بوی زندگی می دهند. تو با همان پای مصنوعی و عصاهای استواری ات، بر قله های افتخار قدم می زنی و پرچم شکوهت را به اهتزاز  درمی آوری. در میدان های ورزش، افتخار می آفرینی و از پله های دانش صعود می کنی. تو زیباترین و بهترین الگوی امید هستی. امیدواری را برای ما مشق می کنی تا بتوانیم در جاده های زندگی، آسوده و آرام قدم بزنیم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه