فصلنامه اشارات - شماره 103 صفحه 56

صفحه 56

ص:55

پرنده دست نمی خواهد

شهلا خدیوی

چه قدر بزرگش می کنیم معلولیت را! طوری رفتار می کنیم که انگار تا به حال به پرنده ها بر نخورده ایم؛ به پرنده های سبک بالی که با دستانی که هرگز ندارند، تا آسمان اوج گرفته اند. چرا هیچ وقت به ذهنمان خطور نکرده است ما که این همه پیله کرده ایم به معلولیت، این درخت ها که هزار دست دارند و یک پا، چه طور به آسمان دست داده اند...

راه برو!

دستی بکش روی چرخ های ویلچرت و آرام آرام راه برو؛ هر قدر پاهایت توان دارد راه برو. راه برو و به جیغ چرخ های ویلچرت اهمیتی نده. راه برو تا همه، صدای قدم هایت را بشنوند! راه برو؛ زمین زیر پاهای تو، زیر پاهای تنومند تو تاخورده است.

قامتت خلاصه شد

رزیتا نعمتی

تا زدی جوانه، خم شدی ز پا درآمدی

روی صندلی از اولش به آخَر آمدی

سیب نیمه گاز خورده دهان سرنوشت!

با چه سختی ای به دست های ما درآمدی

هی خطوط استخوانی ات تو را جواب کرد

بچه ها جلو زدند و تو عقب تر آمدی

گفته می شود به سن چارده نمی رسی

شایدم رخ تو مثل ماه شد برآمدی

شایدم شبیه آفتاب موقع سحر

پشت پا به چرخ های خود زدی درآمدی!

گرچه بی تعارف این تمام ماجرای توست:

قامتت خلاصه شد تمام شد سرآمدی

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه