فصلنامه اشارات - شماره 103 صفحه 93

صفحه 93

ص:92

دست پیکرهای بی روح و ارواح بی پیکر چه کاری ساخته بود؟! برای بیداران خفته و حاضران غایب از صحنه، چه عذرها که متصور نیست؟! پیکر پاک مسلم را از بالای قصر ستم، به زیر انداختند؛ اما قرن هاست که چون پرچمی سرخ، بر بام آزادگی در اهتزاز است. مسلم سند مظلومیتی است که همیشه معتبر است.

غربت سفیر

فاطره ذبیح زاده

هنوز تنم از بوی سیب سرشار است. هنوز زمزمه روشن تو در جانم طنین دارد.

لحظه وداع، چنان اشک بر افق دیدگانم شتافت که سیمای مهربانت، در پرده خیس چشمانم شناور ماند. وعده دادی که سرانجام کارم، رستگاری همراه با شهادت است و آرزو کردی که من و تو به درجه شهیدان نائل شویم.(1) آن لحظه دانستم که دیگر روی گشاده و صورت دوست داشتنی تو را نخواهم دید و وعده دیدارمان به بهشت خدا موکول شده است. اما مولای من!

اکنون بر بالای دارالاماره کوفه، تمام دل نگرانی مسلم، برای توست؛ برای تو که نکند همراه خانواده و اهلت، به دعوت این نامردمان، به سمت بی وفایی کوفه حرکت کرده باشی!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه