فصلنامه اشارات - شماره 103 صفحه 98

صفحه 98

ص:97


1- [1] . مصباح الشریعه، ص 98.
2- [2] . مستدرک الوسائل، ج 10، ص 171.

باید خود را قربانی کنی

«گویند عارفی در ایام حج در سرزمین «منا» حاضر شد؛ ولی در خود بضاعتی ندید تا گوسفندی قربانی کند. سر به سجده نهاد و عرض کرد: خدایا، حاجیان توان قربانی دارند و من، مالی ندارم تا برایت قربانی آورم؛ لاجرم، خود را قربانی ات سازم. این را بگفت و جان به جان آفرین تسلیم کرد(1)».

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ***  کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

این مدعیان در طلبش بی خبرانند ***  کان را خبری شد خبری باز نیامد

سعدی

عید قربان، یعنی فدا کردن همه «عزیزها» در آستان «عزیزترین»، و گذشتن از همه وابستگی ها به عشق مهربان ترین. مانعی بر سر راهت هست تا تو را از رسیدن به دوست محروم کند؛ به بالت پیچیده است، تا اجازه پرواز را از تو بگیرد و چون سنگی به پایت بسته شده است، تا تو را از رفتن به سوی کعبه دیدار باز دارد.

باید او را قربانی کنی و آن را از میان برداری؛ باید او را به مسلخ بکشانی و ذبحش کنی؛ که تا او حاضر است، تو را به خوان معشوق فرا نمی خوانند و به دیار او راه نمی دهند.

از قربانی نفس در پیشگاه معبود که بگذریم، خدا بندگانی دارد که پیش او، حتی از جان خویش نیز دم نمی زنند و جان در قدوم جانان نهاده اند. زبان حالشان، همان است که مولانا گفته است:

«به پیشت نام جان گویم زهی رو ***  حدیث گلستان گویم زهی رو»

روز قربانی شدن نفس ها و هوس ها

نفیسه بابایی

در سخت ترین لحظه های آزمون و امتحان، شور عشق و بندگی در رگ های اسماعیل می جوشید و در زلال ترین محبت های پدرانه ابراهیم، می خواست که در پیشگاه طاعت پروردگار قربانی شود.

آسمان، در تپش ثانیه ها می جوشید و هراس لحظه های بعد، در جان و نگاه فرشتگان چنگ می انداخت.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه