فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 114

صفحه 114

ص:113

تو می آیی

می آیی و آسمان، دمادم خورشید می زاید. ای اتفاق بی تردید! بر دروازه های زمین ایستاده ایم؛ در انتظار روز بزرگ آمدنت. ما که زندانی حصارهای بی شماریم، به دریچه های ظهورت فکر می کنیم. من به چشم های فقیری می اندیشم که چشم انداز آبی آسمانت را می جویند.

بوی ندبه های اشک

محمدکاظم بدرالدین

بی تو، داغ خنده بر دلِ جمعه ها مانده است و دشت پهناور انتظار، بی جرعه های زیبایی ظهورت، بوی خزان زدگی می دهد. بی تو، دنیا درد کمی نیست.

چه باید کرد که ندبه ها در بند غیبت مانده اند و جز اشک، تکلیف دیگری ندارند؟ بی تو، شعر فراق، دل های ما را پر کرده است و غیبتت، از جمعه های بی تاب، شاعری دل سوخته ساخته است. باز هم بوی ندبه های اشک.

دست بوسیِ ساعات ظهور

تنها آرزوی جمعه ها، دست بوسیِ ساعات ظهور است. هیچ گلی به اندازه زیبایی وقت ظهور قشنگ نیست. اصلاً بهشت، بودن در بُستانی از عشق است، با جذبه های نگاهت.

آغوشی پر از یاد موعود

خوشا آن جمعه ای که سر تا پایش از یاد عشق بهره برده باشد؛ چون چنین شد، روزهای دیگر هفته هم به سوی خوش ترین مستانگی ها کشیده می شوند.

بیاییم فاصله خویش را با آن جمعه ای که باید داشته باشیم، به صفر برسانیم! بیاییم در هاله ای از اشک، یاد موعود را در آغوش بکشیم! «شاید این جمعه بیاید شاید».

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه