فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 116

صفحه 116

ص:115

بذار تا نگم که پاییز، یه طلسم قُلدُره

نگم از بادای کولی ش، دل بی کسم پُره

پاییزای خط خطی عمر منو به باد میدن

به در و دیوارِ خونه غم و غصه یاد میدن

برگای بی زبونو تو کوچه ها سر می بُرن

از رگِ درختای بی سرنوشت خون می خورن

بیا اصلاً به خزون حتی نگاهم نکنیم

خم نشیم، بُق نکنیم، هوس آهم نکنیم

بشینیم و پشت کنیم به کوچه های پاییزی

نکنه از دوری بهار یه وقت اشک بریزی

اون بهاری که منِ عاشق خسته می دونم

خودشم به انتظار ما نشسته، می دونم

دلش از گریه روز و شبیِ ما می گیره

میادش گریه نکن که دل دنیا می گیره

بیا تا اومدنش پاییز و دس به سر کنیم

اسمشو داد بزنیم دنیا رو باخبر کنیم...

یا تو!

مهدی خلیلیان

خدا کند که بمیرم به پای تو، با تو!

خدا کند که نمانی رها و تنها، تو!

تمامِ عمر شکستم شبیه مجنون، من

تمامِ عمر نشستی، شبیه لیلا، تو

همیشه پشت و پناهم توییّ و پنجره ای،

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه