فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 3

صفحه 3

ص:2

آغوش مرا از تو پُر نکنند.

تنهایم مگذار در فتنه های جفاکار زمانه که سینه صبرم را نشانه می روند و چشم طمع به شکیبایی و خداخواهی من دارند «اَللّهم اِنّی اَسْئلک سؤالَ مَنِ اشْتَدّتْ فاقَته و عَظُمَ فیما عندکَ رغبتُه...».(1)

شکرت می گویم

دولت بی زوالت را شکر و لطف بی پایانت را!

حسین امیری

عمری از خود می پرسیدم که چرا آمده ام و آمدنم بهر چه بوده است. عمری وجود و عدم خود را مساوی دانستم و از اینکه چرا آفریدی ام، پرسیدم. حال شکرت می گویم که هستم؛ هستم تا نامت را بر زبان بیاورم؛ هستم تا فرمانت را اجابت کنم. شکرت می گویم ای معبود که اراده تو بر آفرینش من بوده؛ شکر که مرا اراده کرده ای، شکر که من جزئی از اراده توأم.

در دلِ شکسته ام درآی!

خدایا! دلشکسته ام؛ گوشی نیست تا صدای التماسم را بشنود و دستی نیست تا دست ناتوانی ام را بگیرد.

خدایا! معامله سختی است زندگی؛ اگر امید به تو نباشد؛

آفرینش لحظه تلخی است؛ اگر یقین به حکمت آفریدگار نباشد.

خدایا! دل شکسته ام. در دلِ شکسته ام درآی که بی یاد تو، حیات، نیم جو نمی ارزد.

یگانه ساحل امید

خدایا! این بنده توست که تمام عجزش را در پیشگاه تو جار می زند.

پروردگارا! این بنده توست که با چشمان گریان، به نماز ایستاده؛ در حالی که جهان به رویش می خندد. این بنده توست که از هر چه جز تو دل بریده؛ صاحب نیازی غریب است که می داند تنها خریدار این بازار آشفته عشق های بی فرجام، تویی، ای یگانه ساحل امید!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه