فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 30

صفحه 30

ص:29

می رود. سلول هایمان، زیستنی دوباره را در رستنگاه آگاهی و توانایی آغاز کرده اند.

بیدار شده ایم و روزهای پیش رو، از ایمان ما روشن تر خواهد شد.

من از مصاحبت آفتاب می آیم

قلم در دست، لکه های بی خبری را از شیشه روح و جان می زدایم و مسیر روشن صنوبران را به جست وجوی دهکده های دانایی پیش می روم. «من از مصاحبت آفتاب می آیم.» از حکومت نادان تاریکی گذشته ام و قانون شکوهمند دانش را از این پس به اجرا می گذارم.

می خواهم صدای باران را در کوچه ها و خیابان ها بشنوم و سمفونی شکفتن را در سلول هایم ابدی کنم.

می خواهم حصارهای بی سواد را با تیشه مدبّر علم ویران کنم. اینک خورشید از چهار سمت جانم، بالا می آید.

آمده ای تا از تاریکی جهل، فاصله بگیری

عباس محمدی

همه روزهایی را که آمده ای، سبکبال تر از پرنده ها آمده ای.

آمده ای؛ به دنبال همه کلماتی که فراموش کرده بودند با سرانگشتان تو نوشته شوند.

آمده ای، تا کلمات را خورشید چشم هایت کنی و از تاریکی صفحه های نانوشته فاصله بگیری.

آمده ای، تا گذشته های پر از دلتنگی ات را به دریاچه های سپید کاغذ بسپاری.

آمده ای تا پرواز را برای پرنده ها، مشق کنی.

درود بر چشم های درس خوان!

درود بر اراده ای که چون پیشانی صخره های سنگی، همه موج های سختی روزگار را می شکند.

درود بر صدایی که حروف کشیده الفبا را می کشد؛ بلندتر از قامت بادها!

درود بر لب هایی که لبخند را از لابه لای همه روزهای فراموش شده، پیدا می کنند!

درود بر چشم هایی که هر روز، یک قدم به بینایی نزدیک تر شده اند!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه