فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 39

صفحه 39

ص:38

غدیریه

سعیده خلیل نژاد

لب تشنه بود و سینه اش می سوخت صحرا

پیوسته از هرم عطش می سوخت صحرا

کم کم کویرستان سوت و کور مانده

از بارش ابر و طراوت دور مانده؛

دید و شنید آوای محزون اذان را

حس کرد بانگ کاروان حاجیان را:

این بوی ناب عطر فردوس برین است؟

یا نه، نسیم نام خیرالمرسلین است؟

اینجا غدیر است و علی را می شناسد

او از ازل قدر ولی را می شناسد

آن روز خورشید از توان ماه می گفت

مثل همیشه جامع و کوتاه می گفت

با چهره ای لبریز لبخند و تبسم

دست علی را برد بالا، گفت: مردم

بعد از من از امر ولایت سر نپیچید

از یاری مرد عدالت سر نپیچید

فرمود: مردم طبق فرمان های سرمد

این است مرد اول دین محمد

من یک مسلمانم ولی را  می شناسم

مولا علی مولا علی را می شناسم

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه