فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 47

صفحه 47

ص:46

با نفس خویش، به مباهله آمده ام

با نفس خویش به مباهله آمده ام. گفته ام نام پنج بهار بی خزان را با خود گواه می برم. گفته ام نام پنج جهان بی منتها، پنج بی کران بزرگ را گواه می برم. می خواهم با جهل و تجاهل نفسم به جهاد درآیم. امروز، به نام محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین، می خواهم بر الحاد پنهان درونم پیروز شوم؛ می خواهم به دین محمد، دوباره بنگرم و بتی را که از خواسته هایم تراشیده ام، فرو بریزم.

می خواهم گوساله سامری عادت هایم را در میدان مباهله با خود بسوزانم و به خودم ثابت کنم که برای عشق ورزیدن به خالق هستی، «عشق محمد بس است و آل محمد».(1)

روز جهاد کشاورزی

سنگرسازان

عباس محمدی

همه روزهایی را که من آسوده تر از نسیم، در شاخه های زندگی جریان داشتم، تو سینه سپر کرده بودی در برابر همه سرب های داغی که می آمدند تا زندگی ما را بسوزانند.

سنگر می ساختی، تا مسیر پرواز را  از سنگ های کینه دشمنان ایمن کنی. تو، سنگرساز بی سنگری بودی که حصار می کشیدی تا بادهای وحشی، تن نسیم را زخمی نکنند. جهادگری تو در همه عرصه ها بی نظیر بود.

از پای شالی زار، تا خاکریزهای زخمی

ردپای مهربانی ات را هر جا که فکر کنی، دیده ام؛ از پای شالی زارها و گندم زارها، تا دامنه خاکریزهای بلندی که زخمی گلوله ها و خمپاره ها بودند.

ردپایت، سرنوشت روشن روزهای نیامده را نشان می دهند.

تو آمده ای که پیشانی نوشته همه سرنوشت ها را به خوشی رقم بزنی؛ آمده ای تا روشن کنی آینده ایران زمین را.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه