فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 5

صفحه 5

ص:4

صبح که می آید...

محمدکاظم بدرالدین

حیاط خانه، چشم به راه چیدن خوشه سلام از لب دیوار است.

هر صبح، عطر تازگی را به لباس تنهایی ما می زند.

جاده قشنگ عشق، از پشت پنجره صبح، پیداست. اینک رویش نگاه!

منظومه بهارگونه سحری از راه می رسد و ما با بهترین حرف های نگفته سپید می شویم.

رهایی از التهاب و بغض، شعری است که بر لبان صبح گاه می درخشد.

آیه های روشن صبح، پنجره یاد را بیدار می کند تا مهربانی، به تولدی دوباره برسد.

صبح که می آید، کاروان شوق، زیر سایه نشاط، خلوت شاعرانه می گزیند.

صبح، بی رقیب ترین دوست داشتن در صفحه قلب ماست که همه عشق ها را تحت الشعاع قرار می دهد.

درخشندگی، لب تاقچه آمده است تا لبخند گلدان را در آینه صبح تکثیر کند.

هوای تازه

مهدی خلیلیان

صبح

اوجِ لحظه پریدن است

صبح

فرصتی برای زندگی

یک تولد دوباره

با هوای تازه طلوع

در فضای سینه ها

برای هم، تپیدن است.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه