فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 52

صفحه 52

ص:51

خانه ما

عباس محمدی

زندگی، همین مختصر سفره ای است که طعم لبخند را هرروز، میهمان لب های خسته ما می کند.

زندگی، همین سقف کوتاهی است که از قامت درخت های سیب، بالاتر نمی رود؛ همین درخت هایی که سال هاست زیر سایه دیوارها قد کشیده اند تا باغچه را برای کوچه دلتنگ، تعریف کنند؛ همین کوچه ای که هر صبح، از عطر سلام کوچک و بزرگ محل پر می شود؛ همین کوچه ای که از خانه ما آغاز می شود؛ همین کوچه ای که هر شام، ما را به مهربانی خانه مان می برد.

سرپناهی سرشار از عطر لبخند

خانواده، همین سرپناهی است که سرشار از عطر لبخندهای من و توست.

خانواده، همین شانه های مهربانی است که تکیه گاه دلتنگی های ناگهانی من و توست.

خانواده، آغوش گرمی است که تمام عمر، پناه لحظه های تنهایی توست؛ مثل همه روزهای کودکی.

چه قدر دلتنگ می شوم در روزهایی که دور از خانواده ام؛ روزهایی که سرپناه کوچک و صمیمی ما، آرام سر بر بالش شب های پرستاره می گذارد! چه قدر دلم برای خانواده ام تنگ می شود، وقتی آوازهای فراموش شده ام، دلتنگم می کنند!

خورشید، لب درگاه ماست

هر صبح، عطر خداوند، با سلام ما در فضای خانه جاری می شود و خورشید، تا لب ایوان خانه ما قد می کشد.

زندگی، به آینده امیدوارتر می شود و مصمم می شود به ادامه.

خستگی، هم گام بادهای تازه نفس، کوچ می کند از حیاط خانه مان و شادی، بهانه ای برای ماندن در جمع ما پیدا می کند.

همه شادی های دنیا، خلاصه می شوند در لبخندهای ما.

دنیا، تصویری بی نهایت است از همه غم و شادی های خانواده ما.

همه افق ها را می شمارم تا سایه پدر و مادرم، شیرینی زندگی و خوش بختی جاودانه گردد.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه