فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 53

صفحه 53

ص:52

با موهای سپید و تجربه های سبز

فاطره ذبیح زاده

عصرها، در حدود همین ساعاتِ آفتابی روز، هیجان آمدن یک آشنای قدیمی، روی پوست خشکیده سپیدارها و نارون ها، به سبزی می زند.

نیمکت کهنه وسط بوستان، برای عبور سایه لبخندش، بی تابانه انتظار می کشد و گیسوان سبز بید از سر شوق، روی شانه های ظریفش پراکنده می شود. نسیم، عطر ملایم یاس را از تار موهای سپیدش برمی دارد و هیاهوی گنجشک ها، با کنسرت آرام عصا روی سنگ فرش رنگی بوستان، تنظیم می شود. شاید این پیرمرد ساده و صمیمی که مهمان هر روزه طراوت بوته ها می شود، همان دبیر ادبیات دیروزمان باشد، که سی سال برای اشتیاق لبریز ذهن ها، غزل های حافظ را معنا کرده است؛ همو که عادت داشت با شیطنت شاگرد مدرسه ای ها، روزها را به شب سنجاق کند.

سی سال رنج، مرا به یاد روزگار بلندی می اندازد که فردوسی را، پا به پای شاهنامه پیر کرده است.

اکنون حاصل آن سال های رنج و تکاپو، نهال های بارور و فرزندان فرهیخته امروزند.

هر چند از خدمت بازنشسته است، ولی بی گمان، از پرتوافشانی تجربه ها بازنایستاده است. این پیرمرد صمیمی، با مهر و عاطفه اش، علم و ایمان را در جانمان تکانده است.

هنوز چشم به راه

مادربزرگ عزیزم! هر وقت از پای دیوار خانه قدیمی ات می گذرم، بی اختیار می ایستم و می کوشم کلون در خانه را با نوازش دست هایم، به تقلا بیندازم.

فکر می کنم شاید دوباره روی ایوان کوچک خانه نشسته باشی و همین حالا در به رویم می گشایی.

دلم می خواهد مثل آن روزها، دست هایت دور گردنم حلقه می شد و گونه های سردم، زیر باران یکریز بوسه هایت، گل می انداخت. گویا هنوز چشم به راهمان هستی؛ چشم به راه فرزندانت!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه