فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 54

صفحه 54

ص:53

از یادم نمی روی

باور کن بعد از تو، حیاطِ تمام خانه ها را به دنبال باغچه کوچکی که از ردیف رنگی شمعدانی ها چراغان شده بود، سرک کشیده ام؛ ولی سودی نداشته است.

بعد از تو، هیچ خانه ای آن همه بوی صمیمیت خانوادگی نمی دهد و کرسی قدیمی دلم، بی لبخند مهربان و نقل قصه های ریز و درشتت، گرم نمی شود.

مادربزرگ! نمی دانی چه اندازه دل گیر شدم، وقتی بوته یاس سر درِ خانه ات خشکید و گلدان محمدی، در نبودنت پرپر شد!

وقت رفتن، دیگر آن نگاه امیدوار به برگشتنم، به بدرقه ام نیامد و کاسه لرزان آب، چشم های داغ کوچه را روشن نکرد.

هر بار با خودم گفتم، دیگر از این کوچه قدیمی نمی گذرم تا خاطرات کودکی، پشت درهای بسته خانه مشوش نشود؛ ولی چه کنم که صد سال دیگر هم، باز طفل مشتاق خانه ات خواهم ماند.

خانه ما

محمدکاظم بدرالدین

در شهر لحظه های پُر پنجره زندگی می کنیم؛ در خیابانی از جاودانه های سبز؛ کوچه رنگین کمان های معطر که محصول بارندگیِ لبخندهای ماست.

اگر صبح به ما سر بزنی، از بوی بهارنارنج، سرمست خواهی شد.

دایره زندگی می چرخد و ما فرصت های زندگی در کنار خانواده را قدر می دانیم.

رجم اندوه های بی رحم

بر تاقچه سالیان ما اگر غباری مانده است، اندوه نیست. اگر چه اقتضایِ چرخه هستی چنین است  که برف بر زلف بنشاند؛ ولی دل های ما همچنان گرم از خورشیدِ فروزانِ مهرانگیزی است.

ما بر اقلیمِ هر چند شنبه ای که باشد، گِرد هم می آییم و رنج های متراکم و ملالت هایِ تاریک را با برجسته ترین واژه های روشن، می زداییم.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه