فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 59

صفحه 59

ص:58

آنکه ما خود، بامداد آگاهی هستیم و آسمان نگاهمان را پرنده بینش در پرواز است؛ بی خبر از آنکه دریا را وسوسه هرزآب ها مسموم نمی کند.

برخاستیم و طوفان عقب نشینی کرد

با چشمانی مسلح به ایمان، در حوالی روشن هویتمان ایستادیم و در خیابان های وارستگی، پاک دامنی مان را فریاد کردیم. حکومت حروف عریان را بر برگ های رها شده در باد، درهم شکستیم.

برخاستیم تا پنجره ها، امیدوارِ زیارت دوباره آفتاب، به سمت سپیدترین چشم اندازها گشوده شوند. برخاستیم و طوفان، عقب نشینی کرد.

حالا خورشید، با چارقدی از ستاره، کوچه های شهر را چشم می گشاید. حالا جانمان هر صبح بر ابرهای دور، پرنده می شود.

می خواستند عزتمان را بگیرند

عباس محمدی

امنیه ها آمده بودند تا امنیت ما را بگیرند.

آمده بودند تا به جای چادرهای زنان، سایه های سیاه بی حجابی را بر سرمان بکشند.

غیرت ها کم کم داشت رنگ فراموشی می گرفت.

بوی تمدن وارداتی، تا زیر دماغ سردمداران ایرانی، بالا آمده بود.

ترس و اجبار، داشت کار خودش را می کرد.

مردم نمی توانستند فراموش کنند غیرتشان را، اسلامشان را، آبرو و عزت و وقارشان را؛ اما حکومت می خواست روزهای ایرانی ما را به رنگ روزهای آتاتورک درآورد؛ درست به رنگ روزهای برهنه غرب فرویدی.

دریا، همیشه دریاست

شرکت در مراسم عزاداری و مذهبی، تعطیل!

شرکت در مراسمی که چند قدم به اسلام ناب محمدی(ص) نزدیک ترمان کند، تعطیل!

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه