فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 91

صفحه 91

ص:90

رفتن، تقدیرِ پرستوها بود و ماندن، سرنوشت خون خواهیِ زبان های حقیقت گو.

حسین(ع)، با زینب و سجادِ خطبه خوان، آسوده خاطر است که این گونه بر فراز نیزه ها، شیرین زبانی می کند و اندوهی ندارد...

حدیث خون

محمدکاظم بدرالدین

این خون چه کرده است که تا اسم کربلا به میان می آید، داغ دل عاشقان تازه می شود و چکه چکه آب می شوند. چشمه های سرخ عاشورا، همین خون هایند که با ذکر یا سیدی، یا عشق! جاری اند. آن قدر این خون ها ارزشمندند که لباس بهترین غزل از خون های پاک کربلا متبرّک شده است.

عاشورا که می شود، قلم های ما گل می کنند برای مصیبت دوباره ای از خون و جنون؛ برای سرودن لحظه های آتشبار و سرخ مقتل.

اشک های مشک

مشک های گریان، نام «عباس» را در سینه دارند. دو بیتی های غریبانه را علقمه، به حسرت می گرید. فرات، تا آخر عمر در این آه می سوزد که چرا نتوانست به دریادلیِ عباس بپیوندد.

بیایید، ای عَلَم ها و مشک ها!

بیایید، خیمه ای برپا کنید؛ همین جا؛ کنار دستانی بریده.

غزل آباد گریه

سلام بر جانمازهای مرطوب گریه که رو به روی آتش زدگی و عطش پهن است!

سلام بر موسم شکفتن های فهم و فصل شکستن های قلب!

به راستی غزلستانی آبادتر از گریه های بی وقفه دل نیست؛ ولی همراه با چشم های عاشورا، هر قدر هم که بگرییم، باز هم گویا فرسنگ ها تا حقیقت کربلا باقی مانده است.

ای اشک ها! در شما چه رازی پنهان است که کمال هر کسی را با سطرهایِ روشن شما می سنجند؟

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه