فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 95

صفحه 95

ص:94

خوش به حال سیب های سرخ، خوش به حال نیازهایی که گره می شوند به ضریحت؛ نیازهایی که سبزند، از جنس خودت، رنگ خودت؛ نیازهایی که به بهار می رسند.

چقدر دوست دارم که دست های من هم گره می شدند به مشبک های ضریحت!

من نبوده ام؛ اما...

من خواب بودم که تو از خیال هفت آسمان گذشتی؛ اما هنوز صدایت بر بلندای نیزه ها قرآن می خواند.

من نبودم که تو را سنگ های کوفه به تماشا نشستند؛ اما هنوز پیشانی من زخمی است از مهمان نوازی کوفیان.

هنوز خواب هایم زخمی خنجرهای در آستین پنهان کوفیان است.

من نیامده بودم که تو پرنده شدی و از هفت آسمان گذشتی.

در تلّ زینبیه

زیباترین قطعه هستی را با رگ های بریده می خواندی و همه رمل ها، هم صدایت شده بودند.

نرگس ها، پس از شنیدن بوی خونت که نسیم به تن کرده بود، گل سرخ شدند و شعرهای عاشقانه، مرثیه هایی شدند که شادی های جهانی را منجمد می کرد.

جهان، مو سپید کرد در غم رفتنت و آسمان، به سختی تاب آورد تا بر روی پاهای خویش بماند.

گلویم را در سربلندترین گودال تاریخ جا می گذارم تا نامت را هم صدای پرنده های عاشق جهان، در شش جهت آواز کند.

چشم هایم را در تلّ زینبیه خاک می کنم تا تاریخ را نبینم؛ تا عطش را نبینم. تا جدایی تو را...

هزاران نی، هزاران نوا

نزهت بادی

خدا مشتی خاک را برگرفت. می خواست نینوا را بسازد. اشک خدا بر خاک چکید و از آن جا، هزاران نی سر زد. خداوند از نوای خود در نی ها دمید. نی ها عاشق شدند.

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه