فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 98

صفحه 98

ص:97

خورشید در گودال!

سودابه مهیجی

آن گاه از قوم شقاوت آبرو رفت

خونِ خدا با نیزه هایِ در گلو، رفت

وقتی که دریا در پی نهری جفاکار

خونین جگر، بی قطرهْ آبی در سبو رفت

وقتی در آن آشوب، کفرِ تیغ بر کف

سر وقت قرآن با دو دست بی وضو رفت

غارتگر خون خوار ماند و آه تاریخ

دودی شد و در چشم های تنگ او رفت

دنیا غروبی تا ابد دارد ازین پس...

خورشید در گودال تاریکی فرو رفت...

می توان حر شد

محبوبه زارع

به این ترتیب آتش نقش چادر شد؛ و دیگر هیچ

بلور سینه ها را قسمت آجر شد؛ و دیگر هیچ

در آن هنگامه سرخِ عبور آغوش هفت افلاک

از آن خالی ترین پروازها پر شد؛ و دیگر هیچ

مسیری باز، فرصت کم، سفر... تا آن طلوع زخم

بشر را ناگهان راهی میان بُر شد؛ و دیگر هیچ

خدا! در ازدحام آتش و خون و نی و سرها

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه