فصلنامه اشارات - شماره 104 صفحه 99

صفحه 99

ص:98

چه شد؟ تصویر صحرا مینیاتور شد؛ و دیگر هیچ

زمین از سمت اعجازش به روی آسمان وا شد

تجلّی سهم این هفتاد و دو دُر شد؛ و دیگر هیچ

...

و اینک شاعری در سایه اندیشه می گرید

و می خواهد بگوید می توان حُر شد؛ و دیگر هیچ

عاشورایی ها

رزیتا نعمتی

کاروان رفته است و او جا مانده است

چشمه لب تشنه تنها مانده است

آب، پیش از قصّه ات نیلی نبود

جای سیلی روی دریا مانده است

کاروان سر می برد بر کوفه، آه

رأس اکبر می برد بر کوفه، آه

این همه قرآن ناطق را یزید

جای کافر می برد بر کوفه، آه!

پشت سر _ من _ روبه رو سر می برند

روبه رو بال کبوتر می برند

عشق می خواهد سخنرانی کند

هان! سرش را روی منبر می برند

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه