فصلنامه اشارات - شماره 16 صفحه 113

صفحه 113

ص:117

شعر

حسرت دیدار

سودابه مهیجی

تا نفسگیرم نکرده گریه های این غروب

سرخی آفاق را از چشم های من بروب

گم شوم شاید شبیه وعده دیدار در

بادهای بی شمال و آسمان بی جنوب

هیچ بیداری شبیه رسم این دیدار نیست

نیمه شب هایی که می بینم تو را در خواب، خوب

نیمه شب هایی که ماه از حسرت دیدار تو

می کند در نقره زار خواب های من رسوب

قحط سال عشق هم آمد عزیزا! پس چه شد

خرمن آن وعده هایی را که دادی؛ خوب، خوب؟

بی تو نه چاهی، نه راهی، نه خدایی مانده است

آه تنها کعبه ای دارم که از سنگ است و چوب

ای غم یوسف که در دل پادشاهی می کنی!

سر بر این سینه بر این دیوار زندان کم بکوب

غیب و پیدا هرچه باشی من می آموزم تو را

اِنّ ربّی یقذِفُ بالحقِّ علّامُ الغُیوب (سبا: 48)

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه