- پیش گفتار 1
- چیرگی سپاه رحمان بر لشکر شیطان 6
- پذیرش سعی بین صفا و مروه 12
- یونس در شکم ماهی 17
- یاران غار 24
- کشتی نوح 30
- معصیت کاران روز شنبه 32
- مریم، بانوی برگزیده خداوند (1) 35
- مریم، بانوی برگزیده خداوند (2) 37
- صبر ایوب 40
- شتاب در قضاوت 43
- عصای موسی (2) 47
- آدم و حوا 56
- معراج پیامبر اکرم 63
- تغییر قبله نماز 66
- انفاق در رکوع 68
- داستان مباهله 70
با پایان یافتن روز، خورشید نیز افول کرد. در اینجا ابراهیم آخرین ضربه را بر عقاید تزلزل یافته ستاره پرستان وارد کرد و گفت: «نه، این هم خدای من نیست، من از آنچه شما برای خدا شریک قرار می دهید، بیزارم. من روی به سوی خداوندی دارم که آسمان و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم».(1)
این بخش از داستان حضرت ابراهیم علیه السلام در آیه 258 سوره بقره، آیه 79 سوره انعام و آیات 50 تا 70 سوره انبیا آمده است.
پذیرش سعی بین صفا و مروه
هاجر به همراه کودک خردسالش با ابراهیم سفر می کرد. او غرق در افکار شیرین خود به آینده کودکش می اندیشید. وقتی مرکب ابراهیم ایستاد، او به خود آمد و پرسید:
«چرا در این بیابان توقف کردی؟»
ابراهیم گفت: «من وظیفه دارم شما را در این سرزمین بگذارم».
هاجر گفت: «ولی اینجا هیچ نشانی از آبادانی نیست. چگونه می توانیم از حرارت سوزان خورشید و حمله حیوانات در امان باشیم».
ابراهیم لحظه ای به همسرش نگریست. هاجر نگاه مضطربش را از او دزدید و کودکش را در بغل گرفت. سپس با صدایی که لرزش آن دل ابراهیم را به درد آورد، گفت: «اینک ما آذوقه مختصری داریم، ولی قلبمان سرشار از امید به لطف خدا خواهد بود».
هنگامی که ابراهیم با ایمان قلبی، همسر و فرزندش را در آن مکان رها کرد، دست
1- [1] . شبیه همین گفتار از حضرت ابراهیم علیه السلام نسبت به افول ستارگان، ماه و خورشید در بعضی از کتاب های تاریخی آمده است، آن زمان که حضرت ابراهیم علیه السلام دوران رشد خود را پنهان از چشم مردم در غار می گذراند.