قصه ها و آیه ها صفحه 24

صفحه 24

من بیاورد؟»

_برخیا_ که از علم کتاب بهره ای داشت، گفت: من آن را در یک چشم برهم زدن نزد تو می آورم.» سلیمان وقتی تخت را در مقابل خود دید، در برابر خداوند سر تعظیم فرود آورد و گفت: «این بخشش پروردگار من است تا مرا بیازماید که آیا شاکر باشم یا کفران نعمت ورزم. پس هر که سپاس گوید، به سود خود سپاس گزارده است.» سپس سلیمان فرمان داد: «تخت بلقیس را دگرگون کنید تا ببینم او متوجه می شود یا از کسانی است که هدایت نخواهند شد؟»

وقتی بلقیس و همراهانش رسیدند، از شکوه سلیمان حیرت زده شدند. سلیمان از بلقیس پرسید: «آیا تخت تو چنین است؟» بلقیس که همچنان بهت زده بود، گفت: «گویی همان است.» سلیمان، بلقیس را به قصری بلورین راهنمایی کرد. هنگامی که بلقیس خواست داخل آن برود، پاهای خود را برهنه ساخت تا از آب بگذرد.

سلیمان گفت: «این آب نیست، بلکه سرایی صاف از شیشه است». در این حال، بلقیس پرده های غفلت را کنار زد و عظمت الهی را دریافت. سپس گفت: «من به خویش ستم کرده ام. اینک با ایمان به پیامبری سلیمان مطیع پروردگار جهانیان می شوم».(1)

یاران غار

این هفته داستان جوان مردان با ایمان را برایتان انتخاب کرده ایم. این تعبیر قرآن از اصحاب کهف (یاران غار) است که با استقامت و پایداری خود روح توحید را زنده کردند و خداوند بر هدایتشان افزود.

روز عید بود. صدای همهمه و شادی به گوش می رسید. مردم گرد خدایان خود


1- [1] نمل: 20 _ 46.
کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه