کرامات الفاطمیه(معجزات فاطمه زهرا(س) بعدازشهادت بضمیمه سوگنامه فاطمه زهرا (س)) صفحه 81

صفحه 81

گفتم : اقرار می کنی ؟

گفت : آره ، اقرار می کنم ؛ امّا جناب قاضی بدان من اینها را به ناحق نکشتم . . . و شروع کرد به تعریف کردن ، گفت :

یک روز با چند تا از دوستان ناباب همسفر شدم ، در طی راهی که می رفتیم ، توی دل بیابان به یک دختر بی پناهی برخورد کردیم ، بیابان و کسی هم نیست ، ما هم چند تا جوان آلوده ، معلوم است با چشم بد نگاهش کردیم ، یک وقت آن دختر شروع کرد به لرزیدن و گریه کردن ، امّا هیچ تأ ثیری در

ما نداشت .

فقط یک جمله گفت که بدنم را لرزاند و منقلبم کرد و موهای بدنم راست شد ، گفت : ای جوانها ! من سیّده ام من از اولاد زهرا (سلام اللّه علیها) هستم بیایید به خاطر مادرم فاطمه دامنم را آلوده نکنید .

تا این جمله را شنیدم جلوی دوستانم را گرفتم ، گفتم : زود رهایش کنید ، دوستانم ناراحت شدند و گفتند: باز یک لقمه چرب و نرم برای ما پیدا شد و آقا خشکه مقدسیش گل کرد .

گفتم : این حرفها را بگذارید کنار ، به خدا از این لحظه این دختر مثل خواهر من است . اگر بخواهید دست از پا خطا کنید با من طرف هستید ، امّا هرچه کردم ، زیر بار نرفتند و حرفهایم تأ ثیر نداشت ، من هم مجبور شدم با دشنه ای که داشتم به آنها حمله ور شدم و آنها را از پا درآوردم ، دختر را سوار ماشین کردم ، بردم در خانه اش رساندم ، امّا بعد دستگیر شدم و در دادگاه اقرار کردم . دادگاه هم حکم اعدام مرا صادر کرد .

همینکه حرف به اینجا رسید جریان خواب دیشب را برایش گفتم ، گفتم : به خدا قسم خود بی بی فاطمه زهرا (سلام اللّه علیها) دستور آزادیت را صادر کردند .

دستش را گرفتم با پرونده اش پیش دادستان بردم و جریان را برای دادستان تعریف کردم . پرونده را مجدداً به دیوان عالی فرستاد و دستور داد فعلا اجرای حکم را به تأ خیر بیندازید ، پس از مدّتی نامه از دیوان عالی برگشت ، دیدم دستور داده اند

که بلافاصله آزادش کنید .

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه