مجموعه اشعار فاطمیه 94 صفحه 125

صفحه 125

که دست او همیشه بر سرم بود!

به مژگاه، فضّه اش یاقوت می سفت

به دل آهسته می نالید و می گفت:

چسان در بر رخ دشمن توان بست؟

که در بر سینه ی او میخکوب ست!

چه کرد ای اهل دل! مسمار با او؟!

فشار آن در و دیوار با او؟!

که: روزش رنگ شام تار بگرفت

کمک در رفتن از دیوار بگرفت!

ز رفتن بسکه حالش زار می شد

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه