مجموعه اشعار فاطمیه 94 صفحه 177

صفحه 177

می گفت زیر لب به علی، روز بیعت است

او را به ریسمان و هیاهو کشید و رفت

آن غنچه ، گل نداده ، ز دنیای پر ز درد

تنها ز دود و آتش و خون بو کشید و رفت

می گفت دختری ز چه رو مادری جوان

این روزها ز همسر خود رو کشید و رفت

جبریل گوشه ای به تمنّای انتقام

با سوز و آه ، ناله یا هو کشید و رفت

مدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود

مدینه صحنه ی غوغای روز محشر بود

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه