مجموعه اشعار فاطمیه 94 صفحه 200

صفحه 200

شب و کابوس، از چَشمِ منِ کم سو نمی افتد

شب و کابوس، از چَشمِ منِ کم سو نمی افتد

تبِ من کم شده، امّا تبِ بانو نمی افتد

غرورم را شکسته خنده ی نا مَحرمی یا ربّ

چه دردی دارد آن کوچه، که با دارو نمی افتد

جماعت داشت می آمد، دلم لرزید می گفتم

که بیخود راهِ نامردی به ما اینسو نمی افتد

کشیدم قَدّ به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم

که حتی ردِّ بادِ سیلی اش، بر گونه می افتد

نشد حائل کند دستش، گرفته بود چادر را

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه