مجموعه اشعار فاطمیه 94 صفحه 25

صفحه 25

بر در نیامده؛ تو به سائل عطا کنی

پیدا نشد کسی که بفهمد خصال تو

تو غصّه دار کرب و بلا و مدینه ای

بر قلب ماست درد و غم بی مثال تو

پایان بده به دوری چشم انتظارها

ما را رسان به قافله ی مهزیارها

حالا که بی پناه شدم یا ابن فاطمه

حالا که بی پناه شدم یا ابن فاطمه

محتاج یک نگاه شدم یا ابن فاطمه

با دست خویش آبروی خویش برده ام

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه