مجموعه اشعار فاطمیه 94 صفحه 325

صفحه 325

امید ندارم به خود از درد نپیچی

پهلوی تو بد جور به مسمار کشیده

من می نگرم بر تو و می بینم از این شام

دستی نوه ات را سر بازار کشیده

انگار شبیه تو شدن جرم بزرگی ست

کار تو و او هر دو به انظار کشیده

خون می چکد از ناخنش و حال ندارد

آنقدر که از تاول پا خار کشیده

برخاست که یک جمله بگوید به عمویش

گیسوی مرا چند طلبکار کشیده

کتابخانه بالقرآن کتابخانه بالقرآن
نرم افزار موبایل کتابخانه

دسترسی آسان به کلیه کتاب ها با قابلیت هایی نظیر کتابخانه شخصی و برنامه ریزی مطالعه کتاب

دانلود نرم افزار کتابخانه